نیکا نیکا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

نیکا فرشته آسمونی

آینده تو

سلام سلام صد تا سلام امروز آخرین روز از ماه دیه و تا چشم بر هم می زنی روزها و ماهها می گذرند و عمر ما هم می گذرد و هنوز در خم یک کوچه ایم ... مامانی من ، تو هنوز خیلی کوچیکی که اینها رو بفهمی و امیدوارم آینده خوبی در انتظارت باشه .. توی این یکسال اخیر که تو بدنیا اومدی و من می بینم که چگونه روزانه رشد می کنی و با چه سرعتی از حالت نوزادی قدم به دنیای کودکی گذاشته ای بیشتر نگران آینده ات می شوم .. می دانم چشم بر هم بگذارم تو بزرگ شده ای با هزاران آرزو و اشتیاق برای آینده ات و من و بابا هستیم که باید این آینده را تامین کنیم تا هیچ وقت از ما نپرسی : چرا من را به این دنیا آوردین ؟ عزیز دل مامان امیدوارم عمر جاودان داشته باشی و من و با...
30 دی 1389

نیکا به روایت تصویر

این هم قولی که داده بودم عکسهای دخمل ما از لحظه به دنیا اومدن تا یکسالگی : نیکا در بیمارستان : یکماهگی دو ماهگی : سه ماهگی : چهارماهگی : پنج ماهگی : شش ماهگی : هفت ماهگی : هشت ماهگی : نه ماهگی : ده ماهگی : یازده ماهگی : و بالاخره یکسالگی دخمل ما : این هم تاریخچه تصویری نیکا خانوم ....   ...
29 دی 1389

کمک کنید کمک !

یکی منو راهنمایی کنه بگه چجوی عکس بذارم هر کاری می کنم عکس نمی افته همه سایتها رو هم که فیلتر کردند کسی می دونه چطوری باید عکس بذارم ...
29 دی 1389

دخملی مریض شده

سلام دخمل قشنگم امروز خیلی نگرانتم .. چون دیشب حالت خوب نبود و تب داشتی و توی خواب همش ناله کردی .. نصفه شب هم آوردم پیش خودم خوابوندمت ... صبح هم دیر اومدم سرکار .. هر وقت که مریض می شی عذاب وجدان می گیرم که چه مامان بدی هستم من ...تو رو با اون حال مریض گذاشتم و اومد سرکار .. ولی عزیزم به خدا همه اینها بخاطر خودته .. می خوام توی رفاه کامل بزرگ بشی .. می خوام هیچ چیزی کم نداشته باشی ... می دونم وقتی بزرگ بشی همه اینا رو درک می کنی ... اینو بدون که مامانی به اندازه یه دنیا دوست داره امیدوارم هیچ وقت مریضیتو نبینم قند عسل مامان ...
29 دی 1389

دلم گرفته

سلام نیکای مامان می دونم تو الان خیلی کوچیکی و نمی تونی نه چیزی بخونی و نه چیزی بفهمی ولی شاید یه زمانی که بزرگ بشی خیلی چیزها رو درک کنی .. مامانی امروز حالش خیلی گرفته ... نمی خوام اولین مطالب وبلاگت را با ناراحتی شروع کنم ولی بهت قول می دم در اولین فرصت عکسای به دنیا اومدنت و بزرگ شدنت را بزارم عزیزدلم ... دلم می خواد وقتی بزرگ شدی خیلی خانوم و با محبت باشی .. هیچ وقت دل کسی را نشکنی و بدونی که مامانی خیلی دوستت داره . ...
28 دی 1389

به نام خدا

سلام من مامان تنبل نیکا از قبل از به دنیا اومدنش می خواستم براش وبلاگ درست کنم ولی مشغلله زندگی تا حالا بهم اجازه نداده بود ولی امروز به امید خدا این وبلاگ را برای دخمل نازم درست می کنم تا خاطرات قشنگ بزرگ شدنشو اینجا ثبت کنم .
27 دی 1389
1